دانلود آهنگ جدید - دانلود آهنگ جدید دل نوشته 2

با عرض سلام:

بعد از اون ماجرا ها می تونم به داستان های دیگه ای اشاره کنم که خیلی باحال اند :

مدرسه ای ما رشته ای نظری و رشته کامپیوتر داره که بدبختانه ما درایم اونجا می خونیم ما کامپیوتری هاباید تا ساعت 2 تو مدرسه بمونیم ولی ساعت 12 همه بچه ها میرن تا مدرسه دخترونه دم راه یکم خودشون رو شارژ می کنن بعد بر می گردن من که قصد غرضری ندارم ولی با دوستام میام که ساندویچ های هزاری که دم راه مدرسه می فروشن چیزی نداره ها ولی خیلی خوشمزاس نمی ددونم چی داره که ساندویچ های 3 تومنی نداره

خلاصه داشتیم با بچه بر می کشتیم که دیدیم یه جفت کفتر عاشق در حال شستوشوی لب های هم دیگرند رفیقم داد میزنه و می گه بیام کمک؟

یارو تا مارو دیده که عین ندیده ها داریم بهشون زل می زنیم خجالت کشید و رفت

بعدش رسیدیم به مغازه سوپر مارکت رفیقم رفت یه چیپس با طعم کچاپ گرفت و اومد به همون تعارف کرد که هر کی دستش رو می برد داخل جز هوا چیزی نبود تا نوبت رسید به ابولی، ابولی دست کرد و یکم ورداشت و با لهج ه ای بسیار شیرین و لری کفت: اااااااا این که چکابه منظور بیچاره چکاپ بود ولی تا ما این رو شنیدیم هر چی تو دهنمون بود بصورت فوارهای بسیار بزرگ بیرون پرتاپ شد و همون دلمون رو گرفتیم و وسط خیابون جلوی دخترا دراز به دراز افتادیم و مردیم از خنده بعدش رفتیم مدرسه و داستان تازه از اینجا شروع میشه:

مدرسه ما یه سرایدار داره که اهل تبریزه و لهجه ی عجیب ولی شیرین و خ خ خ خیلی بامزه داره ولی نمی دونم که خدا چرا همچین قیافه ای رو به این مرد داده. تا رسیدیم دم مدرسه در بسته بود با هزار زور زحمت از بالای در پریدم تو حیاط و رسیدیم به آقا سعدی(سرایدار)

با لهجه بسیار زیبا گفت: چکابه منظور بیچاره چکاپ بود ولی تا ما این رو شنیدیم هر چی تو دهنمون بود بصورت فوارهای بسیار بزرگ بیرون پرتاپ شد و همون دلمون رو گرفتیم و وسط خیابون جلوی دخترا دراز به دراز افتادیم و مردیم از خنده بعدش رفتیم مدرسه و داستان تازه از اینجا شروع میشه:

مدرسه ما یه سرایدار داره که اهل تبریزه و لهجه ی عجیب ولی شیرین و خ خ خ خیلی بامزه داره ولی نمی دونم که خدا چرا همچین قیافه ای رو به این مرد داده. تا رسیدیم دم مدرسه در بسته بود با هزار زور زحمت از بالای در پریدم تو حیاط و رسیدیم به آقا سعدی(سرایدار)

با لهجه بسیار زیبا گفت: بچه ها کجا بودید، رفیقم از اون جای که می دونست آقا سعدی سر ساندیویچ های داخل مدرسه غیرت نشون میده برگشت گفت رفته بودیم ساندویچ بیرون بخوریم. تا آقا سعدی اینو شنید داد و فریاد را انداخت که بیا و ببین. فریاد زد و گفت: مگه این بی صاحاب شده بوفه نداره(آخه خودش تو بوفه است) چرا از ساندویچ اینجا نمی خورید

رفیقم برکست گفت آخه بیرونی ارزونه آقا سعدی موتور غیرت رو روشن کرد و پدال روی گاز غیزت اومد شمت پسره، پسره داشت زیر لگد های سعدی می خندید ولی مخ سعدی صوت می کشید. کلا ما با آقا سعدی دوستیم ولی باهاش شوخی های خرکی می کنیم.

ممنون که وقتتون رو به این داشتان دادید.منتظر قسمت های بعدی باشید.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: دل نوشته 2 ,

تاريخ : دو شنبه 18 آذر 1392 | 22:56 | نویسنده : mahmoud zzzz |